English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (600 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
To play ones part . U نقش خودرا بازی کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
He was engrossed in conversation . U فوتبالیستها دارند قبل از بازی خودرا گرم می کنند
misplay U بازی بد واز روی ناشیگری غلط بازی کردن
to express one's heartfelt U قبلا سپاس گزاری کردن تشکرات قلبی خودرا تقدیم کردن
personate U خودرا بجای دیگری قلمداد کردن دارای شخصیت کردن
to pretend illness U نا خوشی را بهانه کردن خودرا به ناخوشی زدن تمارض کردن
to make a trick U با کارت شعبده بازی کردن [ورق بازی]
off one's chest <idiom> U خودرا خالی کردن
to a one's right U حق خودرا ادعایامطالبه کردن
topull oneself together U خودرا جمع کردن
to busy oneself U خودرا مشغول کردن
to sow one's wild oats U چل چلی خودرا کردن
to breakin U خودرا داخل کردن
To set ones watch . U ساعت خودرا میزان کردن
to provide oneself U خودرا اماده یا مجهز کردن
to recover damages U خسارت خودرا جبران کردن
hold one's ground U موقعیت خودرا حفظ کردن
to addict oneself U عادت کردن خودرا معتادکردن
do one's best <idiom> U تمام تلاش خودرا کردن
for all one is worth <idiom> U تمام سعی خودرا کردن
to declare oneself U قصد خودرا افهار کردن
hold one's own U موقعیت خودرا حفظ کردن
to givein one's a. U موافقت خودرا اعلام کردن
to bridle one's anger U خشم خودرا پایمال کردن یافروخوردن
cramming U خودرا برای امتحان اماده کردن
to carry oneself U خودرا اداره کردن یابوضعی دراوردن
cram U خودرا برای امتحان اماده کردن
crammed U خودرا برای امتحان اماده کردن
crams U خودرا برای امتحان اماده کردن
To consume all ones energy . U تمام نیروی خودرا مصرف کردن
to repeat oneself U کاریا گفته خودرا تکرار کردن
to put in for U تقاضا کردن خودرا نامزد کردن
to lick one's U لب و لوچه خودرا لیسیدن ملچ و ملوچ کردن
To perfect oneself in a foreign language . U معلومات خودرا در یک زبان خارجی کامل کردن
without recourse U عبارتی که درفهر نویسی اسناد قابل انتقال بکار می رود و به وسیله ان فهر نویس مسئوولیت خودرا در برابر فهر نویسان بعدی نفی میکند و تنها خودرا در برابر کسی که سند رابرایش صادر کرده است مسئول قرار میدهد
to make a p of one's learing U دانش خودرا نمایش دادن علم فروشی کردن
to secure a debtby a mortagage U با گرفتن گرو بستانکاری خودرا ازدیگران تامین کردن
to ingratite oneself U خودرا طرف توجه قرار دادن خود شیرینی کردن
to cry peccavi U بگناهان خودخستوشدن گناهان خودرا اقرار کردن فریاداعتراف براوردن
shinny U بازی هاکی که با توپ چوبی بازی شود چوب بازی هاکی
harlequinade U بخشی ازنمایش یالال بازی که لوده دران بازی میکند لودگی
frame U مدت زمان به کیسه انداختن تمام گویهای بازی اسنوکر یک دهم از بازی بولینگ
cutthroat U بازی 3 نفره که هریک به نفع خود بازی میکند
gamesmanship U مهارت در بردن بازی بدون تخلف از مقررات بازی
game U وسیله ROM که حاوی کد برنامه برای بازی کامپیوتری است و در کنسول بازی نصب میشود
kiss in the ring U بازی بگیرماچ کن :بازی که دران پسریادختری ....تااوراببوسد
fire fight U ترقه بازی اتش بازی مبادله تیراندازی
dib U ریگ بازی قاپ یا ریگی که با ان بازی می کنند
shinney U بازی هاکی که باتوپ چوبی بازی شود
inning U گیمی که بازیگر سرویس زده و ان را باخته فرصت برای نوبت هر بازی بیلیارد یاکروکه یک بخش از بازی بولینگ
cross examination U به طور کلی در CL کلیه شهود وکارشناسان و مامورین کشف جرم در موقع محاکمه بایدعلنا" و حضورا" اطلاعات خودرا بیان دارند و دادستان ووکیل متهم حق سوال کردن از ایشان را دارند
quibble U زبان بازی کردن ایهام گویی کردن
to play fair U مردانه و سر راست معامله کردن یا بازی کردن
quibbling U زبان بازی کردن ایهام گویی کردن
quibbles U زبان بازی کردن ایهام گویی کردن
quibbled U زبان بازی کردن ایهام گویی کردن
crampet game U بازی خفه بازی کم فضای شطرنج
harlepuinade U نمایش لال بازی ودلقک بازی
charlatanic U امیخته بازبان بازی یاچاچول بازی
to rangeoneself U خودرا
to d. oneself up U خودرا گرفتن
to dress up U خودرا اراستن
to suppress one's propensities U خودرا فرونشاندن
he pretended to be asleep U خودرا بخواب زد
to a onself U خودرا اراستن
playact U رل بازی کردن
miscast U بد بازی کردن
To be acting. To put it on . U رل بازی کردن
actuble U بازی کردن
gallant U زن بازی کردن
play-acting U بازی کردن
toys U بازی کردن
rink U یخ بازی کردن
plays U رل بازی کردن
play-acts U بازی کردن
play U رل بازی کردن
plays U بازی کردن
toy U بازی کردن
move U بازی کردن
twiddle U بازی کردن
twiddling U بازی کردن
twiddles U بازی کردن
headwork U با سر بازی کردن
play-acted U بازی کردن
played U رل بازی کردن
play-act U بازی کردن
twiddled U بازی کردن
played U بازی کردن
bump U بازی کردن
play U بازی کردن
moves U بازی کردن
playing U رل بازی کردن
playing U بازی کردن
moved U بازی کردن
rinks U یخ بازی کردن
fox U روباه بازی کردن تزویر کردن
foxes U روباه بازی کردن تزویر کردن
foxing U روباه بازی کردن تزویر کردن
to sun one self U خودرا افتاب دادن
to try one's luck U بخت خودرا ازمودن
self assertion U خودرا جلو اندازی
to slake one's revenge U انتقام خودرا گرفتن
flatten U روحیه خودرا باختن
to veil oneself U روی خودرا پوشاندن
back-pedals U حرف خودرا پس گرفتن
minces U حرف خودرا خوردن
mince U حرف خودرا خوردن
pontify U خودرا مقدس نمودن
flattens U روحیه خودرا باختن
to a. one selt U انتقام خودرا کشیدن
to compromise oneself U خودرا مظنون یا رسواکردن
to show ones cards U قصد خودرا اشکارکردن
to plume oneself U با پیرایه خودرا اراستن
To go through fire and water. U خودرا به آب وآتش زدن
he betray himself U او خودرا رسوا ساخت
To step aside . to shy from . To withdraw . U خودرا کنا رکشیدن
one's accomplice U همدست خودرا لودادن
to express one self U مقاصد خودرا فهماندن
to boure one's way U راه خودرا بزوربازکردن
to pick up oneself U خودرا نگاه داشتن
back-pedalling U حرف خودرا پس گرفتن
to pay one's way U خرج خودرا دراوردن
back-pedal U حرف خودرا پس گرفتن
back-pedalled U حرف خودرا پس گرفتن
insconce U خودرا جای دادن
spoof U حقه بازی کردن
misplay U ناشیانه بازی کردن
to play soccer U فوتبال بازی کردن
fornicated U : فاحشه بازی کردن
to play football U فوتبال بازی کردن
fornicates U : فاحشه بازی کردن
fornicating U : فاحشه بازی کردن
skis U اسکی بازی کردن
yo-yo U یویو بازی کردن
to make love U عشق بازی کردن
prevaricated U زبان بازی کردن
prevaricate U زبان بازی کردن
equivocating U زبان بازی کردن
equivocates U زبان بازی کردن
prevaricating U زبان بازی کردن
equivocated U زبان بازی کردن
equivocate U زبان بازی کردن
to play for love U سر هیچ بازی کردن
bowl U باتوپ بازی کردن
favouritism U پارتی بازی کردن
skied U اسکی بازی کردن
bowls U باتوپ بازی کردن
ski U اسکی بازی کردن
to look oneself again U پشم بازی کردن
to fly a kite U سفته بازی کردن
prevaricates U زبان بازی کردن
fornicate U : فاحشه بازی کردن
showboat U نمایشی بازی کردن
spars U مشت بازی کردن
skates U اسکیت بازی کردن
sparred U مشت بازی کردن
to bill and coo U بوسه بازی کردن
spar U مشت بازی کردن
tricked U حقه بازی کردن
trick U حقه بازی کردن
start up <idiom> U بازی را شروع کردن
drab U جنده بازی کردن
drabber U جنده بازی کردن
to skip rope U بند بازی کردن
tricking U حقه بازی کردن
drabbest U جنده بازی کردن
shinny U شینی بازی کردن
skated U اسکیت بازی کردن
to play at chess U شطرنج بازی کردن
yo-yos U یویو بازی کردن
to play ball U توپ بازی کردن
thimblerig U شعبده بازی کردن
to play marbles U مهره بازی کردن
spoofs U حقه بازی کردن
card U ورق بازی کردن
cards U ورق بازی کردن
To play cards . U ورق بازی کردن
fences U شمشیر بازی کردن
shinney U شینی بازی کردن
fence U شمشیر بازی کردن
skate U اسکیت بازی کردن
taw U تیله بازی کردن
mountebanks U حقه بازی کردن
mountebank U حقه بازی کردن
kite U سفته بازی کردن
play U تفریح بازی کردن
war game U بازی جنگ کردن
criminal court U عشق بازی کردن
plays U تفریح بازی کردن
palter U زبان بازی کردن
played U تفریح بازی کردن
piddle U باخوراک بازی کردن
court U عشق بازی کردن
piddled U باخوراک بازی کردن
piddles U باخوراک بازی کردن
personifying U رل دیگری بازی کردن
personify U رل دیگری بازی کردن
personifies U رل دیگری بازی کردن
playact U در تاتر بازی کردن
playing U تفریح بازی کردن
gamble U سفته بازی کردن
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com